');

۶/۰۹/۱۳۸۸

روبرت شومان (Robert Schumann)


روبرت شومان (۸ ژوئن ۱۸۱۰ - ۲۹ ژوئیه ۱۸۵۶) از آهنگسازان و پیانسیت‌های عصر رومانتیک آلمان و فرزند اگوست شومان (1773 - 1826) و یوهانا کریستیانا شنابل (1771 - 1836) بود که در 1795 ازدواج کردند.پدرش یک کشیش زاده ، کتابفروش ، ناشر و نویسنده بود که در حدود سال 1810 به جنون مبتلا شد . مادرش دختر یک جراح ، بسیار باهوش و بیش از حد طبیعی حساس اما محروم از تخیل بود . روبرت در 1840 با کلارا ویک نوازنده ی چیره دست پیانو ، ازدواج کرد . ثمره ی این ازدواج هشت فرزند بود . روبرت مشق پیانو را بی هیچ آمادگی استثنایی در مدرسه شروع کرد . اما در 1819 شنیدن کنسرتی از موشلس و اجرایی از فلوت سحرآمیز در استعداد و علاقه ی او به موسیقی سرنوشت ساز بود . در مدرسه ی زویکو به عنوان نوازنده ی پیانو و آهنگساز در کنسرتهای محصلین شرکت می کرد.حتی یک پسوم 150 بزرگ برای تکنوازی ، پیانو و ارکستر توسط این نوآموز دوازده ساله که هیچ اطلاعی از زیر و بم این حرفه نداشت ، ساخته شد. در سیزده سالگی در نشریه ی پدرش چند مقاله ی کوتـاه نوشت و سپس چند شعر و نمایشـنامه.در کتابـخانه ی پـدرش زیـاد می خواند و شیفته ی ژان – پل شاعر بزرگ آلمانی شد.در دورانی که کشف آثار شوبرت الهام بخش نخستین لید او شد ژان - پل سرمشق ادبی اش بود.پس از پایان دوره ی مدرسه ی در سال 1828 برای تحصیل حقوق به دانشگاه لایپزیگ فرستاده شد ، اما به سبب شیفتگی اش به ادبیات و موسیقی ، در تحصیل حقوق اهمال کرد.از فریدریش ویک استادی استثنایی که دخترش کلارا ویک درنه سالگی کودکی نابغه بود پیانو را فرا گرفت و در جلسات موسیقی مجلسی در خانه ی دکتر کاروس که شومان به همسر او اظهار عشق کرد ، شرکت می کرد.از همین دوران علایم خفیفی از ناراحتی های روانی در او ظاهر شد.یکسال بعد دانشگاه لایپزیگ را به قصد دانشگاه هایدلبرگ ترک کرد ، در آنجا با جدیت فراوان آثاری برای اجرا با پیانو خلق کرد که با اقبال عمومی روبرو شد.این موفقیت باعث شد درس حقوق را به کلی کنار بگذارد.در 1830 با جلب رضایت مادرش دانشگاه را رها کرد و درخانه ی (ویک) در لایپزیگ اقامت گزید.و برای آن که نوازنده ای برجسته شود ، خود را به جد وقف کار کرد.اما احساس کرد ویک بشدت غرق در شکل گیری دخترش (کلارا) شده است ، به این سبب تحصیلات نظری خود را با رهبر ارکستر تاتر ادامه داد.به مدت یک سال این ارکستر را دنبال کرد و با مطالعه ی آثار باخ خود به تنهایی شروع به فراگیری کمپوزیسیون کرد.پس از آن که ویک را رها کرد ، برای آن که نوازنده ای چیره دست شود ، به تنهایی روی پیانو کار می کرد ، اما با کوشش برای تقویت چهارمین انگشت دست راست به وسیله ی دستگاهی به اختراع خودش یکی از انگشتان صدمه دید.این اتفاق احمقانه تمام امید او را برای نوازنده ای برجسته شدن از بین برد.سپس تمام فعالیت خود را مصروف آهنگسازی و نقد موسیقی کرد.در 1834 با کمک ویک و چند دوست دیگرمجله ی جدید موسیقی را که به مدت ده سال ریاست آن را عهده دار بود ، انتشار داد.در 1835 با مندلسون که به تازگی در لایپزیگ مستقر شده بود ، پیوند دوستی بست.در همان سال عشق خود را به کلارا که اکنون دختر شانزده ساله ی زیبا و نوازنده ی چیره دست پیانو بود ، ابراز داشت.کلارا به احساسات شومان جواب مساعد داد ، ولی ویک ملاقات این دو را ممنوع کرد و به شدت با ازدواجشان مخالفت ورزید.پس از پنج سال مبارزه و جدایی کامل ، به رغم دشمنی ویک که سفرهای خود را با دخترش افزایش داد ، حرفهای رسوا کننده ای درباره ی شومان منتشرکرد و بهانه کرد که موافقتش در گرو پیشنهاد مالی فوق العاده است ، شعله ی این عشق ضعیف نشد.شومان کار وکالت دشواری را به عهده گرفت اما سرانجام موفق شد.مراسم ازدواجش در سپتامبر 1840 برگزارشد.این دوره ی پر رنج ، بارورترین دوره ی زندگی او به عنوان آهنگساز بود ، روبرت و کلارا، این زوج نمونه ، دست به سفرهای فراوان ، به ویژه به روسیه زدند.در 1843 شومان در کنسرواتوار جدید لایپزیگ که توسط مندلسون بنیان گذارده شده بود ، به مقام استادی پیانو و آهنگسازی رسید.او که در مقام استاد بسیار ناموفق بود ، شغل خود را پس از یک سال رها کرد و به درسدن رفت اما دچار یک بحران شدید افسردگی عصبی شد.در 1850 در بنیانگذاری مجمع دوستداران باخ شرکت کرد و مقام ریاست کنسرت را در دوسلدروف پذیرفت.رهبر ارکستری ناموفق بود و نتوانست در این شغل جا بیافتد در ضمن از ناراحتی های شدید روحی و جسمی چون : بیقراری ناراحتی های شنوایی و سرگیجه در رنج بود.در 1854 شومان و کلارا با برامس جوان آشنا شدند و شومان مقاله ی پر شوری در تمجید از او نوشت.چندی بعد از آن بود که او در صبح یکی از روزهای سال 1854 به یکباره کارش را رها کرد ، از خانه خارج شد و خود را در رودخانه ی راین انداخت.ماهیگیران نجاتش دادند و در استراحتگاه روانی دکتر ریشارز در نزدیک بن بستری اش کردند.پس از اندکی بهبودی با کلارا ، برامس و یواخیم به نامه نگاری پرداخت.حتی این دو دوست به ملاقاتش آمدند اما کلارا تا ژوییهی 1856 اجازه ی نیافت به دیدنش برود (تا این زمان او بیش از دو سال بستری بود).در این دوره به تجویز پزشکان برای نظم دادن به افکارش یک لیست بر حسب الفبا از اسامی را می بایست تنظیم می کرد.


در نخستین دیدار ، او همسرش را بازشناخت ، او را بوسید.کلارا فریاد زد : (من این آغوش را به تمام طلاهای دنیا نمی دهم) ، اما روبرت نتوانست کلمات را به نحو قابل درکی ادا کند.از 28 ژوییه ی برامس و کلارا از کنار بستر او دور نشدند.شومان در بعد از ظهر 29 ژوییه ی زمانی که چهل و شش سال بیش نداشت ، درگذشت.پدرش از ناراحتی های عصبی در رنج بود ، مادرش به نحو غیر طبیعی حساس بود و یکی از خواهرانش که از نظر جسمی و روانی علیل بود ، در 1826 خودکشی کرد.عوامل دیگری نیز به این عوامل موروثی اضافه شد که به حرفه اش صدمه زد و به حیات کوتاه او پایان داد.نخستین عامل عدم اطمینان به زمینه ی استعدادش بود (نمی دانست از این همه حرفه کدام را انتخاب کند : حقوق دان ، نوازنده ی پیانو ، آهنگساز ، شاعر ، منتقد ، ناشر، ) که از این خود محور بین کم حرفی شخصی مردد و بدون اعتماد به نفس ساخت ، بیست کار را در آن واحد عهده دار می شد ، رها می کرد و باز از سر می گرفت.سانحه ای که برای انگشت او پیش آمد و مبارزه ی طولانی برای جلب عشق کلارا با دوره ی فعالیت شدید آهنگسازیش (32 - 1840) هم زمان شد و تاثیرات سودمندی داشت که موفقیت او اساساً بر آن بنا شد.پس از ازدواجش نوعی عقده ی حقارت در برابر کلارا ، به مالیخولیای او شدت بخشید.او نوازنده ای بود که به مقصود نرسید ، یک رهبر ناموفق ارکستر بود که با یکی از درخشانترین و برجسته ترین نوازندگان عصر ازدواج کرده بود ، تصور می کرد در سفرهای بی شماری که با هم می رفتند او سایه ی همسرش است .



فرهنگ ادبی شومان ، حساسیت خارق العاده اش و به نوعی بیماریش از او یک موسیقیدان رمانتیک نمونه ساختند.یک دکوپاژ روان شناسانه یا ادبی را جانشین فرم های بزرگ کلاسیک که سبب بی ثمر کردن منابع الهام او می شد ، می کرد و به ساختی ساده در موسیقی رضایت می داد.اغلب افکار گوناگون را چون در یک بدیهه سرایی ، کنار هم می گذاشت و به این جهت تمایلی به واریاسیون در آثارش دیده می شود.به یک اندازه ادیب و موسیقیدان بود.(البته در مقایسه با شوبرت در لیدهایش ضعیف تر است) ، موسیقی او مملو از نماد و کنایه (اغلب نه چندان محسوس) است.زیباترین و اصیل ترین آثارش قطعاتی برای پیانو و لیدهای دوره ای از 1832 تا 1840 (شامل 23 لید در 1840 که بهترین آن ها روی اشعار هاینه و ایشندورف است برای سمفونیک ها ، صحنه های کودکانه ، به سبک کرایسلر و دوره ای اپوس 39 ،عشق و زندگی زن ،عشق شاعر را می توان نام برد.کارهای موسیقی مجلسی و موسیقی سمفونیک او به رغم زیبایی های کنسرتو پیانو و سمفونی رنان شماره ی 3 کمتر جالب هستند.چندان به تنظیم برای ارکستر نپرداخته است واغلب کاراکتر اساسی پیانویی زا در انوانسیون موزیکال آشکار می کند.بدیهه نوازی با پیانو متحرک اصلی الهام او بود و این نکته حتی در ساخته های سمفونیک و موسیقی مجلسی که در آن ها تنظیم برای ارکستر به کلی جدا از آفرینش قرار می گیرد ، به چشم می خورد.

مهمترین آثار :
  • اپرای گنوا
  • حدود 20 اثر برای کر و ارکستر که از آن ها به :بهشت و پری و یک رکوییم به نام برای مینیون می‌توان اشاره کرد.
  • 4سمفونی کامل و 2 سمفونی ناقص
  • یک کنسرتو ویلن
  • یک کنسرتو پیانو
  • یک کنسرتو برای ویلنسل
  • یک کویینتت
  • 2کوارتت
  • 3کوارتت زهی
  • آثار بی شمار برای پیانو از جمله 3 سونات
  • 260 لید
  • تعداد زیادی دو نوازی و تریو



0 نظر:

ارسال یک نظر

 

شیطانِ ویلون‌نواز طراحی شده توسط Insight . ترجمه و بهینه شده برای زبان فارسی توسط مجتبی ستوده