چه فرزند فوق العاده ای بود این نوه فیلسوف بزرگ موسی مندلسون [1] در 3 فوریه 1809 دیده به جهان گشود ؛ وقتی سه ساله شد خانواده به برلین مهاجرت کرد ، و در اینجا بود که فلیکس در فضای سرشار از سختگیری بزرگ شد . سختگیری ، زیرا پدر و مادر ، هر دو مصمم بودند فرزندانشان را طوری تربیت کنند که از مزایای مادی و معنوی خانواده به بهترین شکل استفاده کنند خواهرش فانی ، 4 سال از او بزرگتر بود . وقتی متولد شد مادرش به دست های طفل شیرخوار نگاهی کرد . با شادی فراوان گفت :
همانطور که مادرش گفته بود فانی انگشتان مناسبی برای نواختن فوگ های باخ داشت ، مانند برادر شگفت انگیزش با استعداد بود ، و در 13 سالگی کلاویه خوش کوک باخ را به طور کامل از حفظ می نواخت .پدر و مادر فلیکس در مورد اینکه فرزندشان حرفه موسیقی را برگزیند تردید داشتند . مندلون از نه سالگی در حضور جمع می نواخت . نه تنها در نوازندگی پیانو توانا بود بلکه در 1825 هنگامی که 16 سال بیشتر نداشت چهار اپرا نوشت ، و کنسرتو ، سنفونی ، آواز ، و قطعاتی برای پیانو که اغلب آنان به شکل دست خط است و هنوز انتشار نیافته .به زودی بر پدر و مادر فلیکس آشکار شد که چنین استعدادی قطعا باید تشویق شود و رشد کند .
« چه انگشتانی برای نواختن فوگ باخ »و این شیوه خانواده مندلسون بود . فانی و فلیکس یکی همپایه موتزارت دیگری-فانی- که پیانیست قابلی بود همپایه نانرل ، خواهر موتزارت . اما تفاوتی که مندلسون و موتزارت ها داشتند این بود که فیلیکس تا پایان عمر روابط صمیمانه ای با خواهرش داشت.
همانطور که مادرش گفته بود فانی انگشتان مناسبی برای نواختن فوگ های باخ داشت ، مانند برادر شگفت انگیزش با استعداد بود ، و در 13 سالگی کلاویه خوش کوک باخ را به طور کامل از حفظ می نواخت .پدر و مادر فلیکس در مورد اینکه فرزندشان حرفه موسیقی را برگزیند تردید داشتند . مندلون از نه سالگی در حضور جمع می نواخت . نه تنها در نوازندگی پیانو توانا بود بلکه در 1825 هنگامی که 16 سال بیشتر نداشت چهار اپرا نوشت ، و کنسرتو ، سنفونی ، آواز ، و قطعاتی برای پیانو که اغلب آنان به شکل دست خط است و هنوز انتشار نیافته .به زودی بر پدر و مادر فلیکس آشکار شد که چنین استعدادی قطعا باید تشویق شود و رشد کند .
مندلسون در کودکی
در ۱۶ سالگى مندلسون چنان پيشرفت كرده بود كه توانست اكتت (اپوس ۲۰) به ياد ماندنى اش را خلق كند. اثرى كه يكى از بهترين آثار او به شمار مى رود. در ۱۷ سالگى اورتور معروف روياى نيمه شب تابستان را در برابر ديدگان حيرت زده مدعوين به مهمانى خانوادگى مندلسون ها در باغ منزلشان اجرا كرد. از اين نظر نبوغ آهنگسازى مندلسون را مى توان حتى از نابغه اى چون موتسارت هم فراتر دانست. چرا كه هيچ يك از آثار دوران كودكى موتسارت از نظر پختگى و غناى موسيقايى به پاى آثار دوران كودكى مندلسون نمى رسند. همچنين حافظه موسيقايى او نيز استثنايى بود به شكلى كه در كودكى، تمامى سمفونى هاى بتهوون را از حفظ بود و به مانند موتسارت هر آهنگى را با يك بار شنيدن به خاطر مى سپرد.
تربيت و محيط فرهنگى زندگى مندلسون از او انسانى فرهيخته و باسواد ساخته بود كه علاوه بر آهنگسازى در نقاشى، شنا، بيليارد، شطرنج و سواركارى نيز تبحر داشت. نقل است كه در كنسرت هاى خانوادگى اش در ساعت هاى منتهى به اجرا، مندلسون به هيچ چيز جز اجراى حركات ژيمناستيك نمى انديشيد. حتى يك بار طى اين حركات يك تراشه چوب در دستش فرو رفت، به طورى كه خدمتكار خانه پس از اجراى كنسرت مجبور بود لكه هاى خون را از روى كليدهاى پيانو پاك كند.
در سال ۱۸۲۳ مادربزرگ فليكس يكى از كانتات هاى باخ را به عنوان هديه كريسمس به او داد، تا يكى از نقاط عطف زندگى او يعنى عشق و ارادت بى نظيرش به يوهان سباستين باخ شكل گيرد. علاقه اى كه در كنار كمك هاى استاد فن كنترپوانش كارل زلتر Carl Zelter به بازشناسى آثار باخ پس از نزديك به ۱۰۰ سال منجر شد. مهمترين خدمت مندلسون به باخ، احياى پاسيون سن ماتيوى باخ بود كه در سال ۱۸۲۹ يعنى زمانى كه مندلسون جوان تنها ۲۰ سال داشت با استقبال بى نظيرى مواجه شد. اجرايى خلاصه شده ولى در عين حال باشكوه به همراه گروه كر عظيمى متشكل از ۳۰۰ تا ۴۰۰ خواننده كه فليكس با كمك خواهرش فانى گرد هم آورده بود. اين اجرا جرقه اى بود كه پژوهش درباره پيچيدگى ها و زواياى نامكشوف موسيقى باخ را به جنبشى بدل كرد كه تا به امروز نيز ادامه دارد. مندلسون ۱۵ساله بود كه با دومين حلقه زنجيره كودكان نابغه كنسرتو ويولن مى مينور آشنا شد. ويولنيست ۱۵ساله فرديناند ديويد Ferdinand David، كه بارها به عنوان سوليست در گواندهاوس Gewandhaus لايپزيك كنسرت داده بود. اين دو به سرعت به دوستانى صميمى تبديل شدند و رابطه شان را در طول فعاليت حرفه اى شان از طريق نامه نگارى دنبال مى كردند.
در ۱۸۳۶ مندلسون ۲۵ساله به عنوان مدير و رهبر اركستر گواندهاوس لايپزيك منصوب شد و بلافاصله درخواست كرد كه ديويد به عنوان سرپرست نوازندگان و ويولن اول اركستر انتخاب شود. طولى نكشيد كه مندلسون به فكر ساخت كنسرتويى افتاد تا در آن استعداد سرشار دوستش را به نمايش گذارد. در ۱۸۳۸ وى در نامه اى مى گويد كه تناليته قطعه را انتخاب كرده و درباره ملودى آغازين قطعه نيز فكر كرده است. حتى گله مى كند كه اين ملودى آرامش را از او ربوده است و به هيچ روى نمى تواند آن را از ذهنش بيرون كند؛ از جهاتى حق هم با او بود. مندلسون به مانند موتسارت استعداد شگفت انگيزى در ساخت و پرورش ملودى داشت و ملودى آغازين كنسرتو ويولن مى مينور نيز بى اندازه زيبا و به يادماندنى است.
۶سال طول كشيد تا مندلسون كنسرتو ويولن مى مينور را به پايان برد. در بهار ۱۸۴۵ اولين اجراى آن با موفقيت فراوان روبه رو شد و در پاييز همان سال مجدداً اجرا شد. يك ماه پس از آن، قرار بود كلارا شومان كنسرتو پيانوى همسرش روبرت شومان را در درسدن اجرا كند، اما كلارا بيمار شد و نتوانست به روى صحنه برود. فرديناند هيلر رهبر اركستر سمفونيك درسدن كنسرتو ويولن مندلسون را جايگزين كرد. اما اين بار فرديناند ديويد كه به دليل تعهد قبلى نمى توانست در اجراى كنسرت شركت كند، يكى از شاگردانش را به جاى خودش معرفى كرد. اينجاست كه سومين كودك نابغه پا به عرصه مى گذارد: يوزف يواخيم ۱۴ساله اثر را استادانه اجرا كرد و بدين ترتيب پاى در راهى گذاشت كه او را در نهايت تبديل به پادشاه بلامنازع ويولنيست هاى قرن ۱۹ كرد.
پس از يواخيم، اين اثر بارها و بارها براى معرفى استعدادهاى جوان ويولن اجرا شده است؛ نه از آن جهت كه اثرى است ساده، به عكس ظرايف هنرمندانه و به غايت دشوار آن (آرپژها، تريل ها، آكوردهاى مضاعف و...) فرصت خوبى را براى يك ستاره جوان جهت نمايش تكنيكش فراهم مى آورد و سبك تغزلى قطعه به سرعت استعداد نوازنده را در تفسير صحيح موسيقى آشكار مى سازد.
موسيقى مندلسون با كيفياتى چون وقار، ظرافت، سرزندگى و پاكيزگى مورد پسند بسيارى از دوستداران موسيقى است. بر خلاف موسيقى عصر رمانتيك، موسيقى مندلسون بسيار آرامش بخش، شفاف و باطراوت است. زيرا تقريباً در همه حال دياتونيك، فاقد ديسونانس (فواصل نامطبوع) و سرشار از ملودى هاى ساده است. مى توان از ميان موسيقى او به چهره شادتر و مهربان ترى از تجربه انسانى دست يافت و بازتاب زيبايى هاى طبيعت در موسيقى او به وضوح ديده مى شود (از اين نظر موسيقى مندلسون را مى توان نقطه مقابل موسيقى گوستاو مالر دانست).
شايد هيچ آهنگسازى به مانند مندلسون در زمان خود مورد تشويق قرار نگرفت. او را در زمان خود يكى از چهره هاى جاودان تاريخ موسيقى، هم پايه باخ، موتسارت و بتهوون مى انگاشتند. ولى با اين حال امروزه موسيقى او در محاق فراموشى افتاده است. علت اين دو گانگى تاريخى را مى توان در وهله نخست ناشى از پيشرفت هاى سريع و سرسام آور موسيقى در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دانست كه مندلسون محافظه كار را از قافله آهنگسازان انقلابى جدا كرد؛ آهنگسازانى كه در جست وجوى «موسيقى آينده» مرزها و قواعد كلاسيسيسم و رومانتيسيسم را درنورديدند. دليل ديگر را مى توان ظهور ابرمردى چون ريشارد واگنر در عرصه موسيقى آلمان دانست كه با موسيقى پرطمطراق و توفانى خود و تحت تاثير افكار فيلسوفانى چون شوپنهاور و نيچه، فرهنگ موسيقايى آلمان را به كلى دگرگون ساخت و شخصيت ديگرى از مردم آلمان را براى جهانيان به تصوير كشيد. به اين ترتيب موسيقى ظريف، پاكيزه و احساسى مندلسون در ميان هياهوى خشن اسطوره ها، شيپورها و ديسونانس هاى واگنر گم شد...
فليكس مندلسون شديداً به خواهر خود فانى وابسته بود. فانى مندلسون كه خود در آن زمان به عنوان آهنگساز و نوازنده اى معتبر شناخته مى شد، تاثير زيادى روى برادر كوچكترش فليكس به جا گذاشت تا جايى كه مرگ ناگهانى اش در بهار ،۱۸۴۷ موجب سكته ناقص فليكس و فلج شدن بخشى از بدنش شد و همچنين او را به بيمارى افسردگى شديدى مبتلا كرد. او تابستان را به ييلاق هاى سوئيس پناه برد و در آنجا به نقاشى از مناظر بى بديل آلپ پرداخت. هنگامى كه به خانه بازگشت، دوستانش از مشاهده چهره شكسته او شگفت زده شدند. او در اين مدت چندين سال پير شده بود. اما جدايى اين دو خواهر و برادر ۶ ماه بيشتر به طول نينجاميد. فليكس مندلسون ۳۸ساله در ۴ نوامبر ۱۸۴۷ در لايپزيك درگذشت. تمام اروپا به زارى نشست. بورس هاى تحصيلى فراوانى به اعتبار او برقرار شد.
تربيت و محيط فرهنگى زندگى مندلسون از او انسانى فرهيخته و باسواد ساخته بود كه علاوه بر آهنگسازى در نقاشى، شنا، بيليارد، شطرنج و سواركارى نيز تبحر داشت. نقل است كه در كنسرت هاى خانوادگى اش در ساعت هاى منتهى به اجرا، مندلسون به هيچ چيز جز اجراى حركات ژيمناستيك نمى انديشيد. حتى يك بار طى اين حركات يك تراشه چوب در دستش فرو رفت، به طورى كه خدمتكار خانه پس از اجراى كنسرت مجبور بود لكه هاى خون را از روى كليدهاى پيانو پاك كند.
در سال ۱۸۲۳ مادربزرگ فليكس يكى از كانتات هاى باخ را به عنوان هديه كريسمس به او داد، تا يكى از نقاط عطف زندگى او يعنى عشق و ارادت بى نظيرش به يوهان سباستين باخ شكل گيرد. علاقه اى كه در كنار كمك هاى استاد فن كنترپوانش كارل زلتر Carl Zelter به بازشناسى آثار باخ پس از نزديك به ۱۰۰ سال منجر شد. مهمترين خدمت مندلسون به باخ، احياى پاسيون سن ماتيوى باخ بود كه در سال ۱۸۲۹ يعنى زمانى كه مندلسون جوان تنها ۲۰ سال داشت با استقبال بى نظيرى مواجه شد. اجرايى خلاصه شده ولى در عين حال باشكوه به همراه گروه كر عظيمى متشكل از ۳۰۰ تا ۴۰۰ خواننده كه فليكس با كمك خواهرش فانى گرد هم آورده بود. اين اجرا جرقه اى بود كه پژوهش درباره پيچيدگى ها و زواياى نامكشوف موسيقى باخ را به جنبشى بدل كرد كه تا به امروز نيز ادامه دارد. مندلسون ۱۵ساله بود كه با دومين حلقه زنجيره كودكان نابغه كنسرتو ويولن مى مينور آشنا شد. ويولنيست ۱۵ساله فرديناند ديويد Ferdinand David، كه بارها به عنوان سوليست در گواندهاوس Gewandhaus لايپزيك كنسرت داده بود. اين دو به سرعت به دوستانى صميمى تبديل شدند و رابطه شان را در طول فعاليت حرفه اى شان از طريق نامه نگارى دنبال مى كردند.
در ۱۸۳۶ مندلسون ۲۵ساله به عنوان مدير و رهبر اركستر گواندهاوس لايپزيك منصوب شد و بلافاصله درخواست كرد كه ديويد به عنوان سرپرست نوازندگان و ويولن اول اركستر انتخاب شود. طولى نكشيد كه مندلسون به فكر ساخت كنسرتويى افتاد تا در آن استعداد سرشار دوستش را به نمايش گذارد. در ۱۸۳۸ وى در نامه اى مى گويد كه تناليته قطعه را انتخاب كرده و درباره ملودى آغازين قطعه نيز فكر كرده است. حتى گله مى كند كه اين ملودى آرامش را از او ربوده است و به هيچ روى نمى تواند آن را از ذهنش بيرون كند؛ از جهاتى حق هم با او بود. مندلسون به مانند موتسارت استعداد شگفت انگيزى در ساخت و پرورش ملودى داشت و ملودى آغازين كنسرتو ويولن مى مينور نيز بى اندازه زيبا و به يادماندنى است.
۶سال طول كشيد تا مندلسون كنسرتو ويولن مى مينور را به پايان برد. در بهار ۱۸۴۵ اولين اجراى آن با موفقيت فراوان روبه رو شد و در پاييز همان سال مجدداً اجرا شد. يك ماه پس از آن، قرار بود كلارا شومان كنسرتو پيانوى همسرش روبرت شومان را در درسدن اجرا كند، اما كلارا بيمار شد و نتوانست به روى صحنه برود. فرديناند هيلر رهبر اركستر سمفونيك درسدن كنسرتو ويولن مندلسون را جايگزين كرد. اما اين بار فرديناند ديويد كه به دليل تعهد قبلى نمى توانست در اجراى كنسرت شركت كند، يكى از شاگردانش را به جاى خودش معرفى كرد. اينجاست كه سومين كودك نابغه پا به عرصه مى گذارد: يوزف يواخيم ۱۴ساله اثر را استادانه اجرا كرد و بدين ترتيب پاى در راهى گذاشت كه او را در نهايت تبديل به پادشاه بلامنازع ويولنيست هاى قرن ۱۹ كرد.
پس از يواخيم، اين اثر بارها و بارها براى معرفى استعدادهاى جوان ويولن اجرا شده است؛ نه از آن جهت كه اثرى است ساده، به عكس ظرايف هنرمندانه و به غايت دشوار آن (آرپژها، تريل ها، آكوردهاى مضاعف و...) فرصت خوبى را براى يك ستاره جوان جهت نمايش تكنيكش فراهم مى آورد و سبك تغزلى قطعه به سرعت استعداد نوازنده را در تفسير صحيح موسيقى آشكار مى سازد.
موسيقى مندلسون با كيفياتى چون وقار، ظرافت، سرزندگى و پاكيزگى مورد پسند بسيارى از دوستداران موسيقى است. بر خلاف موسيقى عصر رمانتيك، موسيقى مندلسون بسيار آرامش بخش، شفاف و باطراوت است. زيرا تقريباً در همه حال دياتونيك، فاقد ديسونانس (فواصل نامطبوع) و سرشار از ملودى هاى ساده است. مى توان از ميان موسيقى او به چهره شادتر و مهربان ترى از تجربه انسانى دست يافت و بازتاب زيبايى هاى طبيعت در موسيقى او به وضوح ديده مى شود (از اين نظر موسيقى مندلسون را مى توان نقطه مقابل موسيقى گوستاو مالر دانست).
شايد هيچ آهنگسازى به مانند مندلسون در زمان خود مورد تشويق قرار نگرفت. او را در زمان خود يكى از چهره هاى جاودان تاريخ موسيقى، هم پايه باخ، موتسارت و بتهوون مى انگاشتند. ولى با اين حال امروزه موسيقى او در محاق فراموشى افتاده است. علت اين دو گانگى تاريخى را مى توان در وهله نخست ناشى از پيشرفت هاى سريع و سرسام آور موسيقى در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دانست كه مندلسون محافظه كار را از قافله آهنگسازان انقلابى جدا كرد؛ آهنگسازانى كه در جست وجوى «موسيقى آينده» مرزها و قواعد كلاسيسيسم و رومانتيسيسم را درنورديدند. دليل ديگر را مى توان ظهور ابرمردى چون ريشارد واگنر در عرصه موسيقى آلمان دانست كه با موسيقى پرطمطراق و توفانى خود و تحت تاثير افكار فيلسوفانى چون شوپنهاور و نيچه، فرهنگ موسيقايى آلمان را به كلى دگرگون ساخت و شخصيت ديگرى از مردم آلمان را براى جهانيان به تصوير كشيد. به اين ترتيب موسيقى ظريف، پاكيزه و احساسى مندلسون در ميان هياهوى خشن اسطوره ها، شيپورها و ديسونانس هاى واگنر گم شد...
فليكس مندلسون شديداً به خواهر خود فانى وابسته بود. فانى مندلسون كه خود در آن زمان به عنوان آهنگساز و نوازنده اى معتبر شناخته مى شد، تاثير زيادى روى برادر كوچكترش فليكس به جا گذاشت تا جايى كه مرگ ناگهانى اش در بهار ،۱۸۴۷ موجب سكته ناقص فليكس و فلج شدن بخشى از بدنش شد و همچنين او را به بيمارى افسردگى شديدى مبتلا كرد. او تابستان را به ييلاق هاى سوئيس پناه برد و در آنجا به نقاشى از مناظر بى بديل آلپ پرداخت. هنگامى كه به خانه بازگشت، دوستانش از مشاهده چهره شكسته او شگفت زده شدند. او در اين مدت چندين سال پير شده بود. اما جدايى اين دو خواهر و برادر ۶ ماه بيشتر به طول نينجاميد. فليكس مندلسون ۳۸ساله در ۴ نوامبر ۱۸۴۷ در لايپزيك درگذشت. تمام اروپا به زارى نشست. بورس هاى تحصيلى فراوانى به اعتبار او برقرار شد.
دانلود کنید :
مارش عروسی
اسکرزو
دانلود کنید :
Irish Waltz Medley 1
Irish Waltz Medley 2
Violin Concerto in E minor
Symphony No. 5
مارش عروسی
اسکرزو
دانلود کنید :
Irish Waltz Medley 1
Irish Waltz Medley 2
Violin Concerto in E minor
Symphony No. 5
>>> بیشتر :
1 نظر:
من عاشق کنسرت های مندلسون و باخ هستم وازاین که تونستم اینارو بیدا کنم خیلی خوشحالم
ارسال یک نظر