دوان جووانی یا دون ژوان نام اپرای بسیار زیبای ولفگانگ آمادئوس موتزارت است که برای اولین بار در 29 تکتبر 1787 پس از موفقیت چشمگیر اپرای عروسی فیگارو به روی صحنه رفت .
مشخصات :
کارگردان : برایان لارج (Brian LARGE)
ولفگانگ آمادئوس موتزارت - دون ژوان K.527 - اجرا در 2 پرده
بازیگران : ایزابل ری (Isabel REY) - سیسیلیا بارتولی (Cecilia BARTOLI) - رادنی جیلفری (Rodney GILFREY) - لزلو پولگار (Laszlo POLGAR) - روبرتو ساکا (Roberto SACCA)
رهبر ارکستر : نیکولاس هارنونکورت (Nikolaus HARNONCOURT)
خانه اپرا زوریک (سوئیس) اجرا 2001 (یکی از بهترین اجرا ها)
مدت زمان : 3 ساعت و 7 دقیقه
به همراه زیرنویس انگلیسی
...
اپرای موتزارت اینطور آغاز می شود که دون ژوان زنی را ، به گفته ی مرسوم روز نامه ها ی امروز "اغفال" کرده است، و زن به روش مرسوم دیرینه،از اینکه دامان عفتش لکه دار شده است داد و فریاد به راه انداخته است. دون ژوان می خواهد از معرکه بیرون برود ، اما در این میانه فرمانده ی نظام که پدر بانوی آلوده دامن است سر می رسد،و به دون ژوان تکلیف نبرد تن به تن می کند. دون ژوان که حوصله ی این جور درگیری های تن به تن را ندارد هی به فرمانده می گوید ول کن ، اما فرمانده ول کن نیست ، و چون که حرفه اش نظام و دادن فرمان است هی فرمان می دهد بجنگ.در جنگ همچنان که می دانیم معمولا" کسی کشته یا زخمی می شود اینجا فرمانده دستخوش هر دو احتمال می گردد. در آخر های اپرا روزی گذر دون ژوان، که به حال گریز از گیر و دار معرکه ی عشق دیگری است ، می افتد به گورستان. در گورستان فرمانده ی مدافع ناموس ، مالکیت تن، اکنون به عز و حرمت کامل در گور خوابیده است، و روی گور یک مجسمه از او به هیأت برجسته ای بر پا است.اما مجسمه ی روی گور ، انگار نیروی شماتت و اخلاق خرده گیری عمومی ، با دیدگان آتشبار در دون ژوان به غضب خیره می شود . پیغام و واکنش دون ژوان برابر خشم مجسمه ، دعوت از اوست به میهمانی و شب که می رسد مجسمه در واقع برای شام می آید، البته از مجسمه گذشته است که سور چران باشد قصد مجسمه از آمدن به میهمانی گرفتن توبه است از دون ژوان ، و وادار کردنش به قبول قرار های سنت مرسوم. او دون ژوان را به مائده های بهشت مژده می دهد – بهشت خودش،ناچار.اما دون ژوان می داند چه می خواهد، و پیش آن همه اصرار پیرمرد مرمری ، تنها جواب او نه است. او از مردن نمی ترسد حتی حاضر به رفتن از دنیا ست اما حاضر به توبه و قبول نظم حاکم نیست.اینکه ضوابط آن نظم جاری او را چگونه قضاوت کند برای او مهم نمی توان بود ، او معیار های تازه ای دارد. وقتی نتیجه و معنای زندگی را محدود در حدود جسم نگیریم ، در هم شکسته گشتن یک جسم را نمی توان تلافی و سدی برابر روییدن و تولد ورشد و نمای فکر ، یا فکر او ، تلقی کرد.جسم در هر حال چیزی ست زودتر شکستنی، اما اندیشه است که می ماند- می ماند تا اندیشه های تازه تری را به آستان کار بیاورد. پس وقتی مجسمه به دون ژوان خطاب می کند "قالتاق" جواب دون ژوان این است "احمق" آخر زمین به لرزه می افتد و شعله های دوزخی از هر طرف زبانه می کشند تا دون ژوان را که همچنان به طغیان وفادار است در خود فرو برند.
0 نظر:
ارسال یک نظر