');

۴/۰۸/۱۳۸۸

لودویگ وان بتهوون ( Ludwig Van Beethoven )


تفاوت میان بتهوون و موسیقیدانان قبل از او - گذشته از نبوغ و توان بی مانندش - این بود که بتهوون خود را هنرمند میدانست و برای کسب حقوقش بر پای ایستاد . جایی که حتی موتزارت را به حاشیه جهان اشرافیت راه ندادند ، و هر چه ملتمسانه به در کوفت بر او نگشودند ، بتهوون که تنها 15 سال پس از او آمد در را با لگد گشود ، و چون طوفانی ورود کرد ، گویی به خانه خود وارد شده بود . هنرمند بود و خالق ، و خود را همچون شاهان و نجیب زادگان می پنداشت . قطعا راجع به جامعه خیال های انقلاپی در سر می پروراند . روزی به شاگردش کارل ژرنی گفت : « آنچه در قلب من است باید بیرون بیاید ، و من آن ها را بنویسم » موزارت هرگز . چنین چیزی نگفت ، هایدن و باخ هم هیچوقت از این پایگاه بلند سخن نگفتند .
لودویگ وان بتهوون یا لودویگ فان بتهوفن (به آلمانی: Ludwig van Beethoven) (متولّد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ – درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقی‌دانان برجستهٔ آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیت‌های موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دورهٔ رمانتیک بود. بتهوون، به‌عنوان بزرگ‌ترین موسیقی‌دان تاریخ، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقیدانان، آهنگ‌سازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده‌است. در میان آثار شناخته‌شدهٔ وی می‌توان از سمفونی نهم، سمفونی پنجم، سمفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، سونات مهتاب، و هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد.



بتهوون در شهر بنِ آلمان متولّد شد. پدرش، یوهان وان بتهوون، اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت. این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهارتن از آنان در کودکی در گذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند از سه برادر به نام‌های لودویگ، کاسپارکارل (۱۷۷۴-۱۸۱۵) و نیکولائوس یوهان (۱۷۷۶-۱۸۴۸). اولین معلّم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یکی از موسیقی‌دانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی می‌کرد بتهوون را به‌زورِ کتک، به‌عنوان کودکی اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هرچند استعداد بتهوون به‌زودی بر همگان آشکار شد. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش کریستین گوت‌لوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالیِ شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد) قرار گرفت. بتهوون در ۱۷سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت، مسئولیّت دو برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشت.


بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت؛ ولی هایدنِ پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلْبرِشْتْسْبِرگِر معرّفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدّی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیره‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.

بتهوون بالاخره شیوهٔ زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّه‌ای از اشراف که به توانایی او پی برده‌بودند و به او می‌دادند، تأمین می‌کرد.

زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دورهٔ «آغازی»، «میانی»، و «پایانی» تقسیم می‌شود:

دورهٔ آغازی

در دورهٔ آغازی (۱۷۹۲-۱۸۰۲) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، درحالی‌که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دیدِ وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی می‌توان: سمفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب) را نام برد.


دورهٔ میانی

دوران میانی (۱۸۰۳-۱۸۱۶) مدتی پس از بحران روحیِ بتهوون که به‌خاطر ناشنوایی‌اش در او ایجاد شده بود، شروع شد.(ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد) آثار بسیار برجسته‌ای که درون‌مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. در این هنگام بتهوون، از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک سکرتسو سرشار از نت‌های شاد می‌آورد که گویی به چهره تقدیر می‌خندید. تقریبا همه آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسل‌ها، پی در پی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کرده‌است.

آثار دورهٔ میانی

بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سالهای ۱۸۰۳-۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به شمار می‌آورد. او این سمفونی را به ناپلئون هدیه کرد ولی بعدا در زمان جنگ فرانسه و پروس آن را پس گرفت. شش سمفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتوی پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵)، و تنها کنسرتوی ویولون، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای او «فیدِلیو» از آثار مهم این دوره‌اند.

دورهٔ پایانی

دورهٔ پایانی فعالیتهای بتهوون از سال ۱۸۱۶ میلادی به بعد می‌باشد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و به‌تمامی بیانگر سیمای شخصی خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختارشکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیز مینور دارای ۷ موومان است. همچنین بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرد). از آثار برجسته این دوره می‌توان: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲-۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰-۳۲)را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده‌بود.



قسمتی از سومین موومنت سونات « تمپست » ( طوفان )




با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنریِ بتهوون، همچنین موفّقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر، موسیقیدان و نویسنده انگلیسیِ اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کلِ بشریت».
بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصیِ اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را می‌توان در اکثر شاهکارهای بتهوون، که بعد از یک دشواری سخت در زندگی‌اش پدید آمدند، یافت. او در سال ۱۸۰۲ در هایلیگِنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت‌نامه‌ای خطاب به دو برادرش نوشت که به وصیتنامه هایلیگِنْشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه چندساله‌اش برای قیمومیت برادرزاده‌اش، کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت، و وینی‌ها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون، که شایعات را شنیده‌بود، گفت: «کمی صبر کنید، به‌زودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور هم شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلیِ زندگی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش: میسا سولِمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجیِ خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانعی جدی برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و بسیاری آن‌ها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته به شمار می‌آورند. بتهوون را بزرگ‌ترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو می‌دانند.

مرگ

بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، ، زمانی که درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما، علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک‌سری روابط عشقی از جمله آن‌ها بود. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت وخیم شده بود، تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به دلیل مرض کبد بوده‌است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای بتهوون، که پس از مرگش باقی مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی شده‌بوده‌است (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب از ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب، که برای شیرین کردن شراب استفاده می‌شود، بوده‌است. بعید است ناشنوایی او به خاطر مسمومیت از سرب بوده‌باشد. برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که اختلال در پادتنِ سیستم دفاعیِ بدن و دچار شدن به بیماری لوپوس منتشر، عامل آن بوده‌است.

>>> بیشتر :
__________________

توضیحات

0 نظر:

ارسال یک نظر

 

شیطانِ ویلون‌نواز طراحی شده توسط Insight . ترجمه و بهینه شده برای زبان فارسی توسط مجتبی ستوده